یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ |۲۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 24, 2024
کد خبر: 1179721
۹ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۹
واقعه عاشورا

حوزه/ میلاد دخانچی گفت: «ابلیس» تنها یک وسوسه‌گر بر اعمال انسان‌ها نیست، بلکه به عنوان کارگردان، تهیه‌کننده و سیاست‌گذار در رویدادهای تاریخی عمل می‌کند

به گزارش خبرگزاری حوزه از مشهد، میلاد دخانچی، نویسنده، منتقد سینما، برنامه‌ساز و مجری، در شب پایانی رویداد «نامیرا» که در فرهنگسرای جهاددانشگاهی مشهد برگزار شد، اظهار کرد: موضوع بحث ما پدیدارشناسی واقعه کربلا و پدیدارشناسی ابلیس در این واقعه است. پرسش اصلی ما این است که ابلیس چیست؟ ابلیس کیست و چه جنسی دارد؟

دخانچی با بیان اینکه معمولاً ما تصوری عامیانه از ابلیس داریم، افزود: تصور ما این است که او کسی است که ما را وسوسه می‌کند، چه در تصمیم‌های سخت و چه در لحظات تنبلی. این تصور عامیانه از ابلیس، ما را به سمت یک پرسش عمیق‌تر هدایت می‌کند: آیا می‌توانیم درکی عمیق‌تر و جهان‌شمول‌تری از ابلیس ارائه دهیم و نسبت او را با ماجرای کربلا بررسی کنیم؟

این نویسنده، قبل از ورود به بحث، فرازی از کتاب «حسین، وارث آدم» نوشته دکتر علی شریعتی را قرائت کرد و گفت: «حسین را نگاه کنید، از شهر خویش بیرون می‌آید، زندگی‌اش را رها می‌کند و برمی‌خیزد، زیرا جز این سلاحی برای مبارزه با دشمن و برای شکستن پرده‌های فریبی که بر چهره نظام حاکم زده‌اند، ندارد. اگر نمی‌تواند دشمن را بشکند، لااقل به این وسیله او را رسوا کند. در فرهنگ ما، شهادت مرگی نیست که دشمن بر ما تحمیل می‌کند؛ بلکه شهادت دلخواهی است که مجاهد با تمام آگاهی و منطق و شعور بینایی خود انتخاب می‌کند.» مفهوم انتخاب در تفکر علی شریعتی نیز به وضوح دیده می‌شود. امام حسین(ع) به مثابه کسی می‌اندیشد که چیزی را به ارث برده است؛ حسین، وارث آدم و پروژه آدم، مسئله‌ای دارد که ذیل یک جریان‌شناسی تاریخی به امروز رسیده است.

وی در ادامه بیان کرد: می‌خواهم کمی این پرسش را برعکس کنم و درمورد یزید به مثابه وارث ابلیس صحبت کنم. آیا می‌توان از ابلیس به عنوان کسی که جریانی را در تاریخ رقم می‌زند یاد کرد؟ حضرت علی(ع) بر این باور است که ابلیس در ماجرای کربلا انتقام تاریخی خود را گرفت. این نشان‌دهنده یک اتفاق تاریخی است. معمولاً وقتی به ماجرای عاشورا از منظر درام نگاه می‌کنیم، امام حسین(ع) مظهر خیر و یزید مظهر شر است. بنابراین، تنش خیر و شر در این واقعه رخ می‌دهد. امام حسین(ع) در سمت خیر و یزید در سمت شر ایستاده‌اند. اما بیایید تأمل کنیم درباره موضوعیت شر و نسبت آن با ابلیس و ماجرای کربلا صحبت کنیم.

دخانچی با اشاره به اینکه هنگامی که از ابلیس صحبت می‌کنیم، او را به مثابه کارگردان تصور می‌کنیم که در صحنه‌های مختلف ماجرای کربلا حضور دارد و کارگردانی می‌کند، بیان کرد: کارگردان چگونه یک فیلم را کارگردانی می‌کند؟ او در محل اجرا حضور دارد و فرمان می‌دهد. اما ابلیس همچنین می‌تواند به مثابه تهیه‌کننده باشد که در محل اجرا حاضر نیست اما برنامه‌ریزی‌هایی انجام می‌دهد. عمر ابن سعد نیز می‌تواند به عنوان یکی از کارگزاران این پروژه دیده شود. ما باید به ابلیس به مثابه یک سیاست‌گذار نگاه کنیم. سیاست‌گذار روند تغییرات را تعیین می‌کند و مسیر حرکت را شکل می‌دهد. بنابراین، ابلیس نه تنها کارگردان و تهیه‌کننده است، بلکه به عنوان یک نیروی انرژی نیز قابل تصور است.

این نویسنده، منتقد سینما، برنامه‌ساز و مجری در ارتباط با نقطه عظیمت خویش برای صورت‌بندی این بحث، اظهار کرد: این نقطه عظمت، زبان و جهان اسطوره است. اسطوره ویژگی‌های خاصی دارد. ما در اسطوره به دنبال واقعیت نمی‌گردیم. اسطوره همچون بانوی زیبایی است که رخ نماید اما در لحظه ای که می‌خواهی او را بدست بیاوری، فرار می‌کند و پنهان می‌شود. اسطوره خلقتی که من امشب روی آن تمرکز خواهم کرد، اسطوره‌ای است که عرفان نظری در اختیار ما قرار داده است. ما می‌توانیم با عرفان نظری مخالف باشیم، اما آن چیزی که اعتبار اسطوره را مشخص می‌کند، نسبتی است که آن اسطوره با وضعیت کنونی ما دارد.

اسطوره خلقت از منظر عرفان نظری

وی در ادامه با اشاره به اینکه در عرفان نظری، حضرت حق در دو جلوه پدیدار شده است، گفت: این دو جلوه، مقام ذات و مقام صفات و اسما است. این مفاهیم ممکن است کمی پیچیده به نظر برسند، اما بیایید تا مجموعه‌ای از این مفاهیم را بررسی کنیم. مقام ذات، مقامی است بسی غیرقابل فهم که در آن تاریکی محض یا روشنایی محض وجود دارد. به ما توصیه شده است که درباره مقام ذات تأمل نکنیم و آن را رها کنیم. اما پس از مقام ذات، دو جلوه تحت عنوان «تعیین اول» و «تعیین ثانی» وجود دارد.

دخانچی درخصوص اینکه تعیین اول، جایی است که اسماء و صفات در درون ذات به اصطلاح مندرج می‌گردند، بیان کرد: این معنی و مفهوم بدان معناست که مجموعه‌ای از ویژگی‌ها درون یک ظرف متولد می‌شوند. در مقابل، تعیین ثانی جایی است که صفات از محفظه ذات بیرون می‌جستند و حول محور ذات جمع می‌شوند. تعیین اول برتری ذات را نشان می‌دهد، در حالی که تعیین ثانی برتری اسماء و صفات را بیان می‌کند.

این نویسنده و منتقد سینما با تأکید بر اینکه هر عالم از قورباغه‌های کنار بیشه‌ها گرفته تا عطارد، خورشید، ماه و ستارگان، آفریده شده است، اظهار کرد: وقتی می‌گوییم عالم آفریده شده است، به واقعیت‌های پیچیده و تکثرات آن اشاره داریم. در عرفان نظری، حق وقتی از مقام ذات در آینه‌ای به خود می‌نگرد، هستی را می‌بیند. به زعم ابن عربی، این آینه صیقل داده شده نیست، بلکه تصویری از جهان هستی ماست. این تصویر شامل همه چیزهاست، از حیات وحش در دریا گرفته تا نجوم در آسمان. برای مراقبت از هستی چیزها، نیرویی یا انرژی باید وجود داشته باشد که به آن اسماء جلالی گفته می‌شود. اسماء جلالی نام‌های مردانه خداوند هستند و در مقابل، اسماء جمالی نام‌های زنانه او. این نیرو که از هستی چیزها مراقبت می‌کند، یک سرکرده دارد؛ این شخص یا فرد ابلیس است.

وی ادامه داد: این گزارش از موضع نوزاد همدانی در تمهیدات ابلیس تجلی اسماء جلال در تضاد و تعارضات است. ابلیس وظیفه مهمی بر عهده دارد. مراقبت از هستی چیزها. هر جا ماده‌ای وجود دارد، سلسله مراتب نیز هست؛ یعنی یک بالادستی و یک پایین‌دستی وجود دارد. بنابراین، ابلیس نه تنها وظیفه مراقبت از هستی چیزها را بر عهده دارد، بلکه باید از سلسله مراتب نیز مراقبت کند. اما این پایان پروژه ابلیس نیست. ابلیس دو کارکرد دیگر نیز دارد: یکی از آن ها، تجلی رساندن قوه وهم عالم است. وهم به زبان امروزی به معنای فانتزی است، در فانتزی، جهان یکپارچه و خالی از فقدان‌ها تصور می‌شود. اگر فقدان‌ها برای من برملا شود، دیگر نمیتوانم قدم بردارم.

دخانچی با بیان اینکه ابلیس با وظیفه مراقبت از هستی چیزها و سلسله مراتب، سودای سروری و برتری نیز دارد، اظهار کرد: او ممکن است بگوید: «من حقم، هستی را آفریدم» و نیرویی گذاشته که مراقبت کند از هستی چیزها. در این موقعیت، همه حفره‌ها به واسطه قوه وهم پوشانده شده‌اند و همه چیز در اختیار ماست. اما اراده ابلیس یک اراده ایجابی نیست، بلکه یک اراده سلبی است. او می‌تواند بگوید «نه» زیرا از قلمرو خود مراقبت می‌کند. اسماء جلالی مانند قهار و جبار نیروهایی هستند که می‌توانند سلطه و برتری را محقق کنند.

این منتقد سینما در ادامه بیان کرد: به این ترتیب، ما با مفاهیم عمیق و چندلایه‌ای روبرو هستیم که نیازمند تأمل بیشتر و کامل تری هستند تا بتوانیم نسبت خود را با آنها درک کنیم و به جهان اسطوره نزدیک‌ و نزدیک تر شویم.

تناقض در اختیار و اراده حق

وی با اشاره به این موضوع که در بحث‌های عرفانی و فلسفی، ما با مفاهیم پیچیده‌ای روبرو هستیم که به مفهوم اختیار و اراده حق مربوط می‌شود، بیان کرد: در این راستا، می‌توانیم به تضاد بنیادینی اشاره کنیم که در آن حق، به عنوان خالق هستی، اختیار را نیز به وجود آورده است. این تناقض به وضوح در نظام‌های اجتماعی و سازمانی قابل مشاهده است. به عنوان مثال، فرض کنید شما در یک شرکتی قوانینی وضع کرده‌اید که ساعت کاری مشخصی را تعیین می‌کند. این قوانین به شما امکان می‌دهند تا شرکت را به شکل خاصی اداره کنید. اما ممکن است شرایطی پیش بیاید که این قوانین به شکلی جبری تبدیل شوند و در اینجا اختیار شما تحت تأثیر قرار می‌گیرد. این جبر نمی‌تواند به اختیار تبدیل شود و نیاز به نیروی دیگری برای بارکش اختیار حق دارد.

دخانچی در ادامه در ارتباط با اینکه در اینجا، نیروی دیگر نمایندگی انسان را بر عهده دارد، گفت: انسان به عنوان موجودی که مزین به عقل است، قادر به شناخت هستی چیزها و تغییر آن‌هاست. ابلیس، به عنوان نماینده هستی چیزها، نمی‌تواند این شناخت را داشته باشد. بنابراین، انسان با توانایی اراده‌ورزی خود می‌تواند تغییراتی در هستی ایجاد کند. این تغییرات نیازمند موضوعی هستند که انسان بر روی آن کار کند، مفهوم «چیستی». ابلیس نمایندگی هستی چیزها را می‌کند و انسان نمایندگی چیستی چیزها را. اراده در هستی، تغییرات را به فرآیندی تبدیل می‌کند که از سمت انسان مداخله‌گر صورت می‌گیرد. از این رو، مفهوم «کار» به عنوان فرایند ایجاد تغییر در هستی مطرح می‌شود.

این نویسنده برنامه‌ساز افزود: در فرهنگ انسانی، بیکاری به معنای عدم ایجاد تغییر در هستی است و این موضوع باعث می‌شود که افراد احساس بی‌ارزشی کنند. نگاه از بالا به پایین در زندگی انسانی نیز امری مذموم است، زیرا نشان‌دهنده سلسله مراتب ناعادلانه‌ای است. با مرور این مفاهیم، درمی‌یابیم که ابلیس نمایندگی هستی چیزها را بر عهده دارد و انسان نمایندگی چیستی آن‌ها را. انسان موجودی دوپاره است؛ هم واجد هستی چیزهاست و هم واجد چیستی آن‌ها. بدن انسان نماینده هستی چیزها و ذهن او نماینده چیستی آن‌هاست. این پارادوکس انسانی ما را به چالش می‌کشد.

وی با تاکید بر اینکه انسان‌ها با این پارادوکس متولد شده‌اند، ادامه داد: انسان‌ها هم واجد هستی چیزها هستند و هم قادر به تغییر آن‌ها. به همین دلیل، هرچه بیشتر در هستی چیزها تغییر ایجاد کنند، از سیاق ابلیس فاصله می‌گیرند. گفت‌وگو نیز یک امر انسانی است که در آن دو وجود دارند؛ زیرا در گفت‌وگو، تعامل و تبادل نظر وجود دارد. در نهایت، ما باید به رویارویی ابتدایی ابلیس و انسان توجه کنیم. ابلیس نمی‌خواهد در برابر آدم سجده کند، زیرا هستی چیزها نمی‌تواند در مقابل چیستی چیزها قرار گیرد. این پارادوکس در داستان‌های اسطوره‌ای مانند هبوط آدم و حوا نیز مشهود است؛ زمانی که آن‌ها از میوه ممنوعه می‌خورند و حس و آگاهی جدیدی کسب می‌کنند، با هبوط خود مواجه می‌شوند. این مباحث نشان‌دهنده پیچیدگی‌های روابط انسانی و دینامیسم‌های موجود در نظام‌های اجتماعی و فرهنگی هستند که نیازمند تأمل و بررسی عمیق‌ترند.

دخانچی با اشاره به اینکه در ادامه این بحث، به موضوع اراده و اختیار در داستان ابلیس و آدم می‌پردازیم، بیان کرد: وقتی که اراده به وجود می‌آید، انسان‌ها می‌توانند توبه کنند و به مقام والایی دست یابند. در غیر این صورت، آدم و حوا به عنوان دو موجود در بهشت، به سادگی در حالت اولیه خود باقی می‌ماندند. به زعم همدانی، گناه ابلیس این است که او عاشق حق شده است. در نگاه ابلیس، حق موجودی یکپارچه و زیباست که او به آن عشق ورزیده است. اما در تصویر حق، انسان قرار دارد که می‌تواند به کمال خود دست یابد. اینجا است که خواندن جملاتی از ابن عربی در فصل آدمی می‌تواند خالی از لطف نباشد.

وی ادامه داد: ابن عربی اشاره می‌کند که حق، سراسر عالم را به وجود آورده و عالم را به صورت شبحی هموار و بی‌روح، چون آیینه‌ای بدون صیقل، ایجاد کرده است. این عدم روح در عالم نشان‌دهنده نقص در انعکاس الهی است. اقتدار حکم الهی چنان است که هر محلی را که صاف و هموار کند، آن محل روحی الهی را پذیرا می‌گردد. ابن عربی این مفهوم را به دمیدن روح تعبیر کرده است.

این نویسنده، منتقد سینما، برنامه‌ساز درخصوص اینکه ما با یک پارادوکس در زندگی مواجه هستیم، بیان کرد: در نهایت، ما با یک پارادوکس مواجه هستیم: ابلیس که خود را عاشق حق می داند، نمی‌تواند مقام انسان را درک کند. انسان با اراده و اختیار خود می‌تواند به کمال برسد و از روح الهی بهره‌مند شود. این داستان نه تنها نشان‌دهنده تعاملات پیچیده میان حق و موجودات است، بلکه به ما یادآوری می‌کند که اراده و اختیار انسانی چه نقشی در تعالی و کمال انسان دارد.

تمایل ابلیس به یکپارچگی و سلسله مراتب به عنوان نماینده قوه وهمیه

دخانچی با اشاره به اینکه ابلیس به عنوان نماینده قوه وهمیه، تمایل به یکپارچگی دارد و سلسله مراتب را نمایندگی می‌کند، اظهار کرد: او به دنبال ایجاد یکپارچگی است، حال آنکه انسان با دوگانه بودن خود، امکان تغییر در هستی چیزها را دارد. انسان اهل اختیار است، زیرا در معرض انتخاب قرار دارد و این انتخاب با دو معنا همراه است. در تاریخ، همواره ما با دو نیرو روبرو هستیم که دیالکتیک‌های مختلف تاریخی را رقم می‌زنند. یکی از این نیروها، ابلیس است که مسئله ایجاد یکپارچگی را دنبال می‌کند. در مقابل، حسین ابن علی(ع) به عنوان امام اختیار، از سیاق انسانی به ماجرا نگاه می‌کند و انتخاب‌های خود را بر اساس اصول انسانی انجام می‌دهد.

وی ادامه داد: حسین(ع) نه تنها از قدرت خود بهره می‌برد، بلکه به دنبال ایجاد یکپارچگی انسانی است. او در شب عاشورا به یاران خود اختیار می‌دهد تا انتخاب کنند که آیا می‌خواهند در کنار او بمانند یا خیر. این عمل نشان‌دهنده اهمیت اراده و اختیار در مسیر تاریخ است. در نهایت، ابلیس به عنوان نماد وسوسه، در طول تاریخ منتظر لحظه‌ای است که بتواند بساط خود را در عالم پهن کند. ظهور پیامبر اسلام، بزرگ‌ترین ضربه به پروژه ابلیس بوده است، زیرا پیامبر عقل و قوه شناخت را برای بشریت به ارمغان آورده و بت‌ها را به چالش کشیده است. بنابراین، داستان ابلیس و آدم نه تنها یک روایت دینی بلکه یک تحلیل عمیق از اراده و اختیار انسانی و تأثیر آن بر تاریخ بشریت است.

سیاست‌گذاری و اراده در تاریخ از منظر علی شریعتی

این نویسنده در خصوص اینکه در تاریخ، ما با دو سمت متضاد مواجه هستیم، بیان کرد: از یک سو سلسله‌مراتب و میل به یکپارچگی وجود دارد که در آن ضد اختیار و فقدان گفت‌وگو حاکم است. این سمت نمایانگر قدرتی است که اراده هستی چیزها را به دست می‌گیرد و بر آن تسلط می‌یابد. در مقابل، سمت دیگر، امام اختیار است که افقیت انسانی را نمایندگی می‌کند. دکتر علی شریعتی در تحلیل خود بر این نکته تأکید می‌کند که شهادت برای او مرگی نیست که دشمن بر مجاهد تحمیل کند، بلکه شهادت یک انتخاب آگاهانه و دلخواه است. حسین ابن علی(ع) به عنوان نماد این انتخاب، با همه آگاهی و منطق، خود تصمیم می‌گیرد که کشته شود. او نه تنها در موقعیت بیچاره‌ای قرار ندارد، بلکه با خرد و بینش خود، انتخاب‌های متعددی دارد.

دخانچی با تاکید بر اینکه مشاورانی چون ابن عباس و ابن عمر که از تجربه و خرد عربی برخوردارند، به حسین نزدیک می‌شوند تا او را از ادامه این مسیرش بازدارند، اظهار کرد: آن‌ها با او صحبت می‌کنند و می‌گویند: «نکن حسین، نکن!» اما حسین(ع) در نهایت انتخاب خود را می‌کند. او مجبور به پذیرش این مسیر نیست؛ بلکه این انتخاب اوست که مسیر تاریخ را رقم می‌زند. ماجرای کربلا نشان‌دهنده تقابل میان ابلیس و انسانیت است. اگرچه ابلیس یا هستی چیزها در آن زمان پیروز می‌شود، اما هر چیزی به ضد خودش تبدیل می‌شود. آمدن حسین بر هستی چیزها و قربانی شدن او، در طول زمان به نماد آگاهی تبدیل شده است. برای قرن‌ها، مردم به خیابان‌ها می‌ریزند و بدن خود را به نشانه نفی بدن و نفی هستی چیزها آسیب می‌زنند.

وی در پایان با بیان اینکه اگر عافیت‌طلبی، گرایش سلسله مراتبی و قوه وهمی ابلیس نبود، حسین در کربلا کشته نمی‌شد، گفت: بنابراین، ماجرای کربلا نه تنها یک واقعه تاریخی، بلکه یک نماد از اراده و اختیار انسانی است که در برابر قدرت‌های ستمگر ایستادگی می‌کند. حسین با انتخاب خود نشان داد که حتی در شرایط سخت نیز می‌توان بر حق ایستاد و به آرمان‌های انسانی پایبند بود.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha